عاشق و اشفته بودم .. به کسی نگفته بودم
لب پنجره برای ...............دیدن تو رفته بودم
ساعتم گفت : دیگه دیره!..نکنه خوابت بگیره!
...یار بیاد گم کنه راه و....تو دل این شب تیره!
اینه گفت با ناامیدی... : تازگی خودت رو دیدی؟
اون دیگه بر نمی گرده... خودتم به این رسیدی!
جیرجیرک خوند که دوباره... : خدا اون روزو نیاره
ماه و میدن .. به شبی که ...لااقل ستاره داره!
قاب عکس سرش رو کج کرد...
گریه ... خودکار و فلج کرد...
شونه دست کشید رو غم هام
دلخوشی با اینه لج کرد............
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .